Insubstantial یک صفت است که به معنای فاقد شکل، ماده یا ارزش غذایی است. اگر واقعا گرسنه هستید، یک کاسه آبگوشت شفاف بسیار بی اهمیت به نظر می رسد. اگر شواهد غیر قابل ملاحظه ای برای مجرمیت متهم وجود داشته باشد، او آزاد می شود.
مترادف برای insubstantial چیست؟
مترادف برای insubstantial
- فانتزی.
- شلوغ.
- توهم.
- funny.
- ضعیف.
- غیرواقعی.
- غیر اساسی.
- هوایی.
غیر اساسی به چه معناست؟
1 نه قابل توجه; سست، ضعیف، یا جزئی.
چه چیزی می تواند غیر اساسی را بیان کند؟
خطوط شکسته می توانند زودگذر یا غیر اساسی را بیان کنند. … خطوط نازک می توانند ظرافت را بیان کنند.
چگونه از insubstantial در جمله استفاده می کنید؟
بی اساس در یک جمله ?
- از آنجایی که شواهد غیر قابل استناد بود، دلیل کافی برای متهم کردن مرد به قتل وجود نداشت.
- تینا به مادرش اطمینان داد که یک رویای احمقانه دلیل غیرقابل قبولی است که مشکل در راه است.