واجب; توسط مقامات مورد نیاز یا دستور داده شده است.
آیا دستور یک فعل است یا صفت؟
فعل (مورد استفاده با مفعول)، man·dat·ed، man·dat·ing. اجازه دادن یا حکم (عملی خاص)، همانطور که با تصویب قانون: قانونگذار ایالتی افزایش حداقل دستمزد را الزامی کرد. برای سفارش یا نیاز؛ اجباری کردن: اجباری کردن تغییرات گسترده در روند انتخابات.
آیا صفت اجباری است؟
اجباری (صفت) تعریف و مترادف | دیکشنری مک میلان.
چگونه از کلمه دستور استفاده می کنید؟
اختیار در جمله ?
- به مارشال مأموریت داده شد تا از همه منابع برای آوردن زندانی فراری استفاده کند.
- در طول طوفان، چندین گروه نجات دستور کمک به تخلیه شهر را دریافت کردند.
- آیا این دستور به افسران پلیس اجازه می دهد تا سلاح های خود را در هواپیماهای تجاری حمل کنند؟
تعریف قانونی حکم چیست؟
تعریف کامل مأموریت
(ورودی 1 از 2) 1: یک فرمان مقتدر به ویژه: یک دستور رسمی از دادگاه یا مقام بالاتر به دادگاه پایین تر. 2: مجوز عمل که به یک نماینده داده شد، مأموریت مردم را پذیرفت.