1: چیزی که باعث می شود کسی تصمیم خاصی بگیرد عامل تعیین کننده هزینه بود عدم تجربه او عامل تعیین کننده در تصمیم من برای عدم استخدام او بود. 2: چیزی که باعث میشود چیزی به روشی خاص پایان یابد، اجرای خانگی او عامل تعیینکننده در بازی بود.
کلمه بهتری برای تصمیم گیری چیست؟
برخی از مترادف های رایج تصمیم عبارتند از تعیین، حل کردن، حکومت کردن، و حل و فصل.
کلمه دیگری برای تعیین عامل چیست؟
تعیین; تعیین کننده؛ تعیین کننده عامل علّی؛ عامل شناختی کلینچر؛ بحث و جدل؛ بیانیه.
معنای کامل تصمیم چیست؟
1: برای قضاوت در مورد قاضی پرونده را تصمیم گرفت. 2: پایان دادن به روشی خاص یک رای می تواند انتخابات را تعیین کند. 3: برای انتخاب به خصوص پس از تفکر دقیق تصمیم گرفتیم بریم.
برعکس تصمیم گیری چیست؟
برعکس برای رسیدن به یک تصمیم یا توصیه. dither . نوسان . دریغ.