1: تحت تأثیر الکل یا مواد مخدر به ویژه تا جایی که کنترل فیزیکی و ذهنی به طور قابل توجهی کاهش می یابد، به ویژه: مستی. 2: هیجانزده، سرحال یا سرحال (مثل شادی زیاد یا لذت شدید) …
چگونه از مست در جمله استفاده می کنید؟
مثال جمله مست. او در سکوت گرم ایستاده بود، حواسش مست از پیوند آنها، رایحه و بدنش بود.
معنای کلمه مست است؟
وضعیت اختلال ذهنی یا جسمی به دلیل مصرف الکل یا مواد مخدر. مسمومیت، مانند یک ماده روحی یا مخدر. حالت مستی یا مست بودن؛ نفس; سرگیجه مستی؛ عمل مست کردن یا مست کردن
به کسی که مست است چه می گویید؟
مترادف: مست، مست، رامی، سوت، وینو. انواع: الکلی، آلکی، مشروب، دیپسومنیک، سرسبز، خیسانده، سوسه. فردی که به طور معمول الکل مصرف می کند.
چگونه به یک مست می گویید؟
روشهایی برای گفتن اینکه کسی مست است - متوسط
- Tipsy.
- Merry.
- خشمگین / شلخته.
- Tanked.
- مست مثل یک اسکانک.
- Legless.
- ویران شده / چکش خورده.
- خارج از شمارش.