1: فقدان حس یا درک نیز: احمق. 2: عدم آگاهی یا احساس جاندار. 3: فاقد احساس انسانی: بی رحمانه.
کلمه دیگر برای بی احساس چیست؟
کلمات دیگر برای بی احساس
1 بی جان، غیر آلی. 2 غیر محسوس. 3 احمق، غیرمنطقی، بیمعنا، بیعقل، گنگ.
وابسته شدن به چه معناست؟
فعل متعدی.: نزدیک شدن و صحبت کردن با(فردی) به شیوه ای اغلب چالش برانگیز یا پرخاشگرانه او توسط یک غریبه در خیابان مورد حمله قرار گرفت.
چگونه از insensate در جمله استفاده می کنید؟
او بعد از پرخوری روی مبل دراز می کشد. سپس او شروع به بیهوش شدن روی مبل در حین نوشیدن الکل می کندزن غار، که احساس می کند چیزی اشتباه است، جفت خود را تنها، کتک خورده و دیوانه می یابد. او از یک زندانی بیاحساس که بیخیال کفشها را سنگفرش میکند، به مردی متمایز تبدیل میشود.
احساس بودن به چه معناست؟
یک وضعیت روانی یا احساس فیزیکی ناشی از تحریک اندام حسی یا تغییر درونی بدن، به عنوان سرماخوردگی یا درد. … حالتی از احساس یا علاقه هیجانانگیز که در میان تعدادی از افراد یا در سراسر یک جامعه ایجاد میشود، مانند یک شایعه یا اتفاق.