وقتی فرانک، سرکارگر زندان، متوجه تاج طلای الیزر می شود، آن را مطالبه می کند. میل فرانک به طلا او را شریر و بی رحم می کند. به توصیه پدرش، الیزار از کشیدن دندان خودداری کرد. به عنوان تنبیه، فرانک پدر الیزر را مسخره می کند و کتک می زند تا اینکه الیزر در نهایت تسلیم می شود.
فرانک چه خواست؟
فرانک تاج طلای الی را می بیند و از الیه می خواهد که آن را به او بدهد. … الی نمیتوانست بنشیند و رفتار پدرش را تماشا کند، بنابراین در نهایت به فرانک تسلیم شد و تاج خود را به او داد.
فرانک سرکارگر از الی چه می خواست؟
فرانک، سرکارگر لهستانی، دندان طلای الی را می خواست. الی حاضر نشد آن را رها کند و گفت که باید از پدرش بپرسد که او نیز نپذیرفت. فرانک برای انتقام گرفتن، هر روز پدر الی را کتک میزند، زیرا مرد مسنتر نمیتوانست راهپیمایی گام به گام را بیاموزد.
فرانک چگونه الی را تهدید کرد؟
در فصل چهارم، سرکارگری به نام فرانک از می خواهد که الی به او اجازه دهد تاج طلای خود را داشته باشد. الی در ابتدا از دادن تاج طلایی فرانک امتناع می ورزد و پس از اینکه فرانک تهدید می کند زندگی او را دشوار می کند، در مورد این موضوع با پدرش مشورت می کند.
پدر الی از چه بیماری رنج می برد؟
در بستر خود محبوس شده است، پدر الیزار همچنان به مرگ نزدیک می شود. او به اسهال خونی مبتلا است که او را به شدت تشنه می کند، اما دادن آب به مرد مبتلا به اسهال خونی فوق العاده خطرناک است. الیزار تلاش میکند تا برای پدرش کمک پزشکی بیابد، اما فایدهای نداشت.