فعل (به کار می رود با مفعول)، un·manned، un·man·ning. سلب شجاعت یا صلابت; شکستن روحیه مردانه: درگیری دائمی سرانجام او را خلاص کرد. محروم کردن از مردانگی; تنزل دادن اخته کردن.
Unman چیست؟
1: محروم کردن نیروی مردانه، صلابت یا روحیه. 2: اخته کردن، اخته کردن.
آیا جزء یک اسم است یا یک فعل؟
تعریف و مترادف
ماده ( اسم) | دیکشنری مک میلان.
پرش فعل است یا قید؟
فعل (بدون مفعول استفاده می شود)، skipped، skip·ping. … فعل (استفاده شده با مفعول)، skipped، skip·ping. to jump lightly over: اسب از حصار پرید. بدون خواندن، یادداشت کردن، عمل کردن و غیره عبور کردن.: از قسمت های بد گذشت. از دست دادن یا حذف کردن (یکی از یک سری اقدامات ریتمیک مکرر): قلب من یک تپش زد.
آیا مثال می تواند یک فعل باشد؟
فعل (به کار می رود با مفعول)، ex·am·pled، ex·am·pling. نادر. برای دادن یا مثال بودن exmplify (در حالت غیرفعال استفاده می شود).