معنای تار در انگلیسی به نحوی که قابل مشاهده نیست: تصویری به صورت مبهم روی صفحه ظاهر شد. به گونه ای که نشان می دهد شما به وضوح فکر نمی کنید یا نمی بینید، اغلب به این دلیل که تازه از خواب بیدار شده اید: او چشمانش را مالید و تار به من نگاه کرد.
معنی تار چیست؟
1. برای ایجاد نامشخص و مبهم در طرح یا ظاهر; مبهم: مه، خط افق را تار کرد. 2. برای ایجاد تار، نامشخص یا ابری: دود دید من را تار کرد.
آیا کلمه ای مبهم وجود دارد؟
صفت، blur·ri·er، blur·ri·est. موار; نامشخص.
منظور از تصویر تار چیست؟
هنگامی که تصویری را تار می کنیم، انتقال رنگ را از یک سمت یک لبه در تصویر به سمت دیگری صاف و نه ناگهانی انجام می دهیم.… تاری، یا صاف کردن یک تصویر، پیکسلهای «غیرطبیعی» را که ممکن است نویز در تصویر باشند، حذف میکند. محو کردن مثالی از استفاده از فیلتر پایین گذر بر روی یک تصویر است
تاری را چگونه توصیف می کنید؟
تار
- تاریک،
- نار،
- کم،
- غش،
- مه آلود،
- فازی،
- گاز،
- مه،