فعل (با مفعول استفاده می شود) سرخوردگی; دلسرد (معمولاً در مفعول و به دنبال آن از یا با استفاده می شود): او از کار در شهر بی علاقه بود.
تعویق در یک جمله به چه معناست؟
اسم. عمل یا عادت به تعویق انداختن، یا به تعویق انداختن یا به تعویق انداختن، به ویژه چیزی که نیاز به توجه فوری دارد: او باهوش بود، اما به تعویق انداختن مداوم او باعث شد تقریباً در هر کاری دیر کند.
معنای اهمال کاری گوگل چیست؟
معنای اساسی به تعویق انداختن.: در انجام کاری که باید انجام شود آهسته یا دیرکردن: انجام کاری را تا زمان دیگری به تأخیر انداختن زیرا نمی خواهید آن را انجام دهید، به دلیل تنبلی و غیره
یعنی افسون زدگی؟
: دیگر خوشحال، خشنود یا راضی نیست: ناامید، ناراضی، رای دهندگان/کارگران/ طرفداران ناراضی اما در میانه راه آموزش معماری خود در مدرسه طراحی رود آیلند، او رشد کرد. دلسرد از بنای پرمدعای طراحی پست مدرن. -
کدام بخشی از گفتار به تعویق انداختن است؟
بخش گفتار: فعل متعدی. تعریف: به تعویق انداختن (عمل، تصمیم یا مانند آن) بی جهت. عقب انداختن. مترادف: تاخیر، به تعویق انداختن کلمات مشابه: به تعویق انداختن، عقب انداختن، کنار گذاشتن، قفسه، جدول.