در میانه یک زمان یا موقعیت دشوار یا ناخوشایند: در آن زمان، آمریکا در اعماق رکود بود.
عمق قلبم به چه معناست؟
: به روشی که بسیار کامل، افراطی یا شدیداً احساس میشود، در اعماق قلبم میدانستم/ روح/هستی که ما زنده خواهیم ماند.
چگونه از عمق در جمله استفاده می کنید؟
نمونههایی از عمق در یک جمله
این ماهیها معمولاً در عمق ۵۰۰ فوتی یا بیشتر زندگی میکنند. دانش آموزان دمای آب را در اعماق مختلف آزمایش خواهند کرد قایق تا عمق چند صد فوتی غرق شد. اندازه گیری عمق آب عمق یک حفره استخر 12 فوت عمق دارد.
معنای دور به اعماق چیست؟
مکانی که بسیار دور یا بسیار دور در داخل یک منطقه است . دهکده در اعماق جنگل. مترادف ها و کلمات مرتبط.
مثال عمق چیست؟
فاصله عمودی زیر یک سطح. مقداری که چیزی عمیق است… عمق به عنوان فاصله از بالا به پایین یا جلو به عقب یا شدت رنگ یا صدا تعریف می شود. یک مثال از عمق، استخر شنا با عمق شش فوت است. نمونه ای از عمق تیرگی لباس بنفش است.